زن ها در زندان سرود میخوانند
على طاهرى
(تقدیم به زنان کمونیستی که حماسه آذر ماه سرخ را با مشت ها و قدمهای کوبانشان رقم زدند. تقدیم به همه آنهایی که صحن دانشگاه را با طوفان کمونیسم درنوردیدند. تقدیم به مادرانی که امروز به جای فرزندانشان در صحنه مبارزه ایستاده اند. درود به شما عزیزان که قلدرى مذهب و سرمایه را پذیرا نشدید و حرکت شورنگیزتان امید دنیایی بهتر را به جامعه نوید داد. با قدرت اتحاد و تشکل وسيعتر خود ميتوانيم این بنای کثیف را با هم از ریشه بر کنیم.)
خانه من جایی است که مبارزه با بی عدالتی در آن جا جریان داشته باشد
مادر جونز
مری هریس جونز معروف به مادر جونز سال 1837 در خانواده ای روستایی در ایرلند متولد شد. در پنج سالگی همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرد. پس از پایان تحصیلات در میشیگان معلم شد اما چون دوست نداشت نقش آقا بالا سر بچه ها را بازی کند به خیاطی روی آورد. در سال 1861 در ممفیس با یکی از کارگران عضو سندیکای فلز کاران ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد. اما شیوع تب زرد در سال 1867 همسر و فرزندانش را از او گرفت و آتش سوزی بزرگ شیکاگو در سال 1871 نیز او را از هستی ساقط کرد. بنا بر این در چهل سالگی یکه و تنها نا گزیر شد زندگی را از صفر آغاز کند. به زودی با جنبش کارگری ارتباط پیدا کرد و به گروه "شوالیه های کار" پیوست که بعد ها در تبدیل آن به سازمان کارگران صنعتی جهان (ای دبلیو دبلیو) نقش مهمی بازی کرد.
مادر جونز در مقام مربی و سازمان دهنده ی اعتصاب های کارگری در همه جای کشور فعالیت می کرد. بیش از همه با اتحادیه کارگران معادن و حزب سوسیالیست آمریکا پیوند داشت. مهارت او در سازمان دهی اتحادیه ها به ویژه سازماندهی زنان و فرزندان کارگران اعتصابی برای حمایت از آنها بسیار چشمگیر بود. در سال 1903 کودکان کارگر معادن را متشکل کرد تا با شعار "ما وقت بازی می خواهیم" و "می میخواهیم به مدرسه برویم" از پنسیلوانیا تا نیویورک مقابل خانه تئودور روزولت رئیس جمهور وقت راهپیمایی کنند. هرچند روزولت از ملاقات با راهپیمایان خودداری کرد اما این واقعه بحث کار کودک را به صحنه اجتماعی جامعه کشاند. در 1902 فرماندار ویرجینیای غربی مادر جونز را که به دلیل نقض دستور ممنوعیت ملاقات با کارگران اعتصابی بازداشت شده بود خطرناک ترین زن آمریکا لقب داد و گفت: ((او با چرخش انگشت خود بیست هزار مرد گوش به فرمان را وا میدارد که ابزار کار را زمین بگذارند و بیرون بروند)).
در سال 1913 در جریان اعتصاب کابین گریک در ویرجینیای غربی مادر جونز به همراه چند تن از رهبران اعتصاب به اتهام توطئه برای قتل محکوم شد و تحت بازداشت خانگی قرار گرفت. دستگیری او غوغایی بپا کرد که به آزادی سریع او انجامید و پس از آن هم مجلس سنای امریکا دستور تحقیق درباره شرایط کار در معادن منطقه را صادر کرد.
چند ماه بعد در کلرادو در جریان سازماندهی کارگران معادن ذغال سنگ بار دیگر مادر جونز را بازداشت کردند و در ماههایی که به قتل عام "لادلو" منتهی شد زیر نظر بود. پس از کشتار لادلو که جونز آن را علیه "راکفلر" به کار گرفت، او را به دفتر استاندار اویل دعوت کردند تا با راکفلر رو در رو به گفتگو بنشیند. این کلاقات راکفلر را برانگیخت که از معادن کلرادو بازدید کند و دست به اصلاحاتی بزند که مدت ها انتظار آن میرفت.
در1924 بار دیگر مادر جونز را به اتهام تهمت و افترا و تحریک به شورش به دادگاه احضار کردند و سال بعد هم با شکایت سردبیر نشریه ی تازه تاسیس شیکاگو تایمز، حکم غیر منتظره 350 هزار دلاری علیه او صادر شد. در اوایل سال 1925 شبی که در خانه ی دوستی سکونت داشت با دو مرد که به خانه هجوم برده بودند گلاویز شد. یکی از دو مهاجر گریخت و دیگری به شدت ناکار شد و در نهایت به دلیل زخمی که مادر جونز با چکمه خود به او وارد کرده بود درگذشت. پلیس بلافاصله جونز را دستگیر کرد، اما به زودی با شناسایی هویت مهاجمان که مزدور یکی از سرمایه داران سرشناس بودند آزاد شد.
مادر جونز تا اواخر دهه 1920 تا حدود نود سالگی، فعالیت های سازمان دهی خود در اتحادیه کارگران معادن را رها نکرد و پس از آن نیز تا هنگام مرگ به حمایت فعالانه از آن ادامه داد. تجربیات مادر جونز در جنبش کارگری امریکا در قالب زندگی نامه ی او در سال 1925 منتشر شد. او به سال 1930 در صد سالگی در گذشت و در گورستان اتحادیه کارگران معادن در ایلی نویز، کنار معدن چیانی که در شورش سال 1898 کشته شده بودند و او آن ها را "پسران خود" می نامید به خاک سپرده شد.
... اینک فصلی از کتاب مادر جونز
زن ها در زندان سرود می خوانند
معدن چیان گرینزبورگ، در ایالت پنسیلوانیا، برای گرفتن دستمزد بیشتر دست به اعتصاب زدند. سطح دستمزدشان به نحو شرم آوری پایین بود. در جواب این فریادخواهی "مزدورهای ایرلندی" پنسیلوانیا را به سراغشان فرستادند. یک روز زن های خشمگین جلوی معدن جمع شدند تا دزدها را، که نان بچه هایشان را بریده بودند رسوا کنند. کلانتر همه شان را به جرم برهم زدن نظم عمومی بازداشت کرد. به زن ها گفتم روزی که گفتند بیایید دادگاه، شیرخوره هایتان را هم با خود بیاورید. همین کار را هم کردند. وقتی قاضی داشت حکم محکومیت آنها را می خواند، بچه ها آنچنان جیغ و دادی راه انداخته بودند که صدای پیرکرد به زور به گوش کسی می رسید. قاضی غرولند کنان گفت مگر کسی را ندارید که بچه هایتان را پیشش بگذارید!
تو گوش زن ها گفتم که بگویند: زن های کارگر معادن که دایه ندارند!
دو پاسبان را صدا زد که زن ها را به زندان ببرند. زندان 12 کیلومتر آنطرف تر بود. سوار اتوبوسشان کردند دو مامور پلیس هم همراهشان فرستادند تا مبادا فرار نکنند... اتوبوس به گرینزبورگ رسید و زن ها در تمام مدتی که اتوبوس از تو شهر رد میشد، یک لحظه از سرود خواندن دست نکشیدند. جمعیت زیادی سرود خوانان به دنبال اتوبوس راه افتادند. وقتی که زن های بچه بغل جلوی زندان پیاده شدند، مردم کلی برای آنها دست زدند. کلانتر زن ها را برد طبقه بالا و تمامشان را کرد توی یک اتاق دنگال و به من اجازه داد مدت زیادی پیششان باشم. به زن ها گفتم: (( تمام شب سرود بخونین. هر وقت خسته شدین یا صداتون گرفت نوبتی بخونید. روز بخونین، شب بخونین، یک نفس بخونین و اصلا ساکت نمونین. بگین برا خوابوندن بچه هاتون آواز می خونین. من برای کوچولو ها شیر و میوه میارم. از سرود خوندن غافل نشین.))
زن کلانتر مثل بچه گربه عصبانی بود. بار ها پیش زن ها رفت بلکه بتواند ساکتشان کند. یک لحظه هم نتوانست بخوابد. کلانتر فرستاد پی ام و از من خواست آن ها را ساکت کنم. گفتم: از دست من کاری بر نمیاد. میگن برای خوابوندن بچه هاشون باید آواز بخونن. شما به قاضی تلفن کن و ازشون بخواه آزادشون کنه.
سیل شکایت از هر طرف سرازیر شد؛ از هتل ها، از خانه های مسکونی و از هر طرف. یکی از هتل دار ها به من گفت: این زن ها کنسرت مداومی از میو میو گربه ها به راه انداخته اند. قاضی آدم سرتق و درنده خویی بود و با خشم و غضب دو پایش را کرده بود توی یک کفش که حکم باید اجرا شود. اما بلاخره کوتاه آمد و به قیمت 5 روز بی خوابی تمام اهالی شهر دستور داد زن ها را آزاد کنند. چون هیچ کس از پس بستن دهن آن ها بر نمی آمد. *
دیگر مقالات از علی طاهری